در خانه ای که من بزرگ شدم، رئیس جمهور نیکسون یک شرور بود. پدر و مادرم در هر فرصتی که به دست میآوردند علیه او رای میدادند، و زمانی که او در دوره دوم ریاستجمهوری خود استعفا داد، همه ما تشویق میکردیم و با تحقیر از چمنزار کاخ سفید به سمت زندگی خارج از چشم عموم میرفتیم.
اینکه او یک جنایتکار، یک جنگ افروز، یک متعصب، یک ردبایگر شرور، یک تهدید برای قانون اساسی بود – اینها حقایقی غیرقابل انکار بود.
بنابراین، برای من، بازدید اخیر از کتابخانه و موزه ریاست جمهوری ریچارد ام. نیکسون در یوربا لیندا، تجربهای شگفتانگیز و آزاردهنده بود که مفروضات من را به چالش کشید و مرا وادار کرد تا نظرات طولانی مدت خود را در برابر روایتی بسیار متفاوت آزمایش کنم.
برخی از افراد دوست ندارند فرضیات آنها به چالش کشیده شود. تصمیم گرفتم آن را در آغوش بگیرم.

ستون نویس نظر
نیکلاس گلدبرگ
نیکلاس گلدبرگ 11 سال به عنوان سردبیر صفحه سرمقاله و سردبیر سابق صفحه Op-Ed و بخش نظرات یکشنبه است.
من به خاطر سالگردهای تاریخی این ماه به موزه نرفتم. اما برای ثبت، ژانویه 2023 پنجاهمین سالگرد توافق صلح پاریس است که باعث شد نیکسون نیروهای آمریکایی را از ویتنام خارج کند، و پنجاهمین سالگرد محاکمه سارقان واترگیت در برابر قاضی دادگاه منطقه ای ایالات متحده، جان جی. سیریکا است.
ویتنام و واترگیت موضوعات اصلی تشکیلات سیاسی من بودند. من در سال های نیکسون جوان بودم – زمانی که او در سال 1974 استعفا داد تنها 16 سال داشتم – اما علیه جنگ راهپیمایی کردم و جلسات واترگیت را در تلویزیون با انزجار مناسب دنبال کردم.
در موزه، می دانستم که وارد یک جهان جایگزین خواهم شد. یکی که در آن حقایق یکسان ارائه می شود اما به نوعی متفاوت به نظر می رسد، که در آن داستان به طرز ماهرانه ای تغییر کرده است، بنابراین شما غافلگیر می شوید و مجبور می شوید برای یافتن حقیقت تلاش کنید. مثل تماشای فاکس نیوز بعد از سال ها جلوی MSNBC.
نیکسون ارائه شده توسط موزه، کسی است که نیاز به قضاوت در مورد تمام زندگی و حرفه اش ندارد، همانطور که پرزیدنت کلینتون در مراسم تشییع جنازه نیکسون در سال 1994 بیان کرد. نیکسون موزه بی گناه و بی تقصیر نیست، با این حال پرتره نقاشی شده اساساً گرم، تحسین برانگیز و بخشنده است.
این نیکسون پیچیده است، مردی با بینش، قهرمان غم انگیزی است که به خاطر نقص های خودش سرنگون شده است.
در نمایشگاهها سرگردان شدم و از روزهای او در نیروی دریایی و در مورد خواستگاریاش با همسر آیندهاش، پت، مطلع شدم. او کاملاً انسانی به نظر می رسید. اما نمیتوانستم فکر نکنم: آیا من بازی میکردم؟
مطمئناً آنها در مورد موفقیتهای نیکسون درست میگفتند: او در سال 1972 یک سفر تاریخی و خارقالعاده به چین انجام داد که زمینه را برای عادیسازی روابط بین ایالات متحده و آن کشور پس از بیش از 25 سال فراهم کرد. آنقدر غیرمنتظره و متحول کننده بود که استعاره ای را ایجاد کرد: «لحظه نیکسون به چین».
در اواخر همان سال، او در مسکو با لئونید برژنف، رهبر شوروی ملاقات کرد و زمینه را برای توافقهای کنترل تسلیحات و دوره جدیدی از تنش زدایی در بحبوحه جنگ سرد فراهم کرد.
شایان ذکر است، این نیکسون – یک جمهوری خواه – بود که آژانس حفاظت از محیط زیست را ایجاد کرد و قانون گونه های در معرض خطر را امضا کرد. او اداره ایمنی و بهداشت حرفه ای را امضا کرد.
صادقانه بگویم، تصور اینکه جمهوری خواهان امروز در سراسر راهرو روی چنین پروژه های مهمی کار کنند دشوار است.
و با توجه به سیاستهای خودویرانگر امروزی، سخت است که تحت تأثیر سخنان او در اولین مراسم تحلیف او قرار نگیریم: “تا زمانی که فریاد زدن بر سر یکدیگر را متوقف نکنیم، نمیتوانیم از یکدیگر بیاموزیم.” خدا می داند که پرزیدنت ترامپ هرگز چیزی تا این حد متفکرانه نگفت.
اما هر قدمی که در موزه برمیداشتم، فرآیندی بود از رویارویی و آزمایش باورها و تعصبات خودم، و قرار دادن حقایق آنطور که من آنها را درک میکردم در مقابل مواردی که ارائه میشدند.
بله، نیکسون جنگ ویتنام را از اسلاف دموکرات خود به ارث برد – و در نهایت به آن پایان داد. اما او همچنین مناطق شهری را بمباران کرد، بندرگاه ها را مین گذاری کرد و رهبری یک تهاجم نیروهای فرامرزی به کامبوج را بر عهده داشت. نباید پنج سال طول می کشید تا جنگ را تمام کند.
نیکسون در نوارهای معروف کاخ سفید ضبط شده بود که میگفت واشنگتن «پر از یهودی است» و «اکثر یهودیان بیوفا هستند» و «نمیتوانید به حرامزادهها اعتماد کنید». اما اگر آن ضبط ها در موزه ذکر می شد، من آنها را از دست دادم. در عوض، در نمایشگاه روی نوارها، توانستم به او گوش کنم که به دزدان دریایی پیتسبورگ به خاطر پیروزی در سری جهانی 1971 تبریک می گوید.
نمیتوانستم به نقش تشویقکننده نیکسون در دوران مک کارتی فکر نکنم – دورهای از لیستهای سیاه، سوگند وفاداری، نامگذاری نامها و آزار و اذیت مردم به خاطر عقاید سیاسیشان؟
در مورد “استراتژی جنوبی” بدبینانه جمهوری خواهان برای جلب نظر رأی دهندگان سفیدپوست در جنوب با استفاده از زبان رمزگذاری شده برای بازی با ترس های نژادی چطور؟
و در نهایت، واترگیت. در آستانه مبارزات انتخاباتی سال 1972، نزدیکان نیکسون دفتر روانپزشک دنیل السبرگ را دزدیدند، به دفتر مرکزی کمیته ملی دموکرات ها در هتل واترگیت حمله کردند و به «ترفندهای کثیف» و سوء استفاده های مالی کمپین پرداختند. آنها دشمنان سیاسی را مورد هدف قرار دادند، از جمله جنگ افزار IRS در برابر دشمنان.
موزه، به اعتبار خود، نمایشگاه نسبتاً کاملی از آن رسوایی گیجکننده و نقش شرمآور رئیسجمهور در سرپوش گذاشتن داشت.
در نهایت باورهای اصلی ام را بر هم ندیدم یا دیدم نسبت به جهان در هم شکسته شد. نیکسون هنوز در ذهن من یک شرور است. اما من با دیدگاهی متفاوت تر و درک بهتری از اینکه دیگران چگونه ممکن است این مرد را متفاوت ببینند، آمدم. می توانستم موفقیت های او را تشخیص دهم. و به من یادآوری بسیار ضروری داده شد که مردم (حتی آنهایی که به اندازه نیکسون قطبی هستند) به ندرت کاملاً خوب یا بد هستند.
که من را به موضوع اصلی خود بازمی گرداند، یعنی اینکه نبردی درباره شکست ها و فضایل نیکسون انتخاب نکنم.
منظور من این است که حداقل برای من باز بودن برای بحث، به چالش کشیدن پیش فرض های خودم و گوش دادن به دیدگاه های جایگزین با ذهنی باز مهم است. گاهی اوقات به من کمک می کند آنچه را که قبلاً به آن اعتقاد دارم تأیید کنم. گاهی اوقات اینطور نیست. من معمولا از آن لذت می برم، اما گاهی اوقات ناراحت کننده است.
اما در مورد این مطمئن هستم: صحبت کردن فقط با افرادی که در حبابهایمان هستند، به خودمان اجازه میدهیم که توسط قطبیسازی، سیلوسازی، اهریمنسازی و سوگیری تایید اداره شویم – این از نظر فکری تنبل است.
به هر طریقی از نیکسون متنفر باشید، اگر حقایق شما را به آنجا هدایت می کند. یا این کار را نکنید، اگر فکر می کنید دستاوردهای او با شکست هایش متناسب است. اما صدای یکدیگر را بشنوید.
منبع: play-news.ir